زندان هاى نامرئــــــــــى

ساخت وبلاگ

قفس يعنى بخوانى پر زدن را با نفسهايت
ميان سردى ديوار زندان هاى نامرئى
صدايت پر كند حجم سياهِ تلخكامى را
غزل آگين شوى در قلب ديوان هاى نامرئى

دلت با گام هاى نور همراهى كند تا شب
بخوانى و بخوانى و بخوانى و بخوانى تا...
تمام آسمان را عطـــــرِ پروازت فرا گيرد
اگر چه در حصار ميله ها بايد بمانى تا...

سكوتت آخرين تير خشاب توست...دقت كن
هدف، قلبِ سياهِ جوخه ى اعدام آواز است
ميان چشمهاى خيره ى مين هاى ضدِّ دل
قدم بگذار در راهى كه روبه آسمان باز است

تو را شايد ببوسد ردِّ سرگردان شلّاقـــــــى
تو هم تكريم كن با بوسه ى سُرخت حضورش را
نوازش گاهِ جلاد اميــــدت باش تا روزى
شفا بخشد نگاه مهرپاشَت چشم كورش را

تو تنها نيستى. مانند تو دربند بسيار است
همه در ميله هاى تن گرفتارنـــد مثل تو
ميان سينه هايى سوخته، خاكسترى، باير
براى زنده ماندن آه مى كارنــــد مثل تو

تولد، اولين سيلى، نخستين گريه، يادت هست؟
تقلايت براى زندگى نه. زنده مانــــدن بود
به روى گونه هاى خيسِ آوازِ تو پى در پى
جهان آماده ى يك سيلىِ ديگر نشاندن بود

به ضربِ زخمهاى سختِ نامردى دلت خون شد
تبسم هاى كمرنگ تو روى صورتت خشكيد
ولى نوشيدن يك روز در هر صبح رسمت بود
تمام چشمه هاى آرزو در حسرتت خشكيد

مشامِ تيغه هاى تيز را پر كرد شعرِ كاج
تبرها قلبِ جنگل را نمى خواهند. مى بُرَّند...
هميشه هم نوا با جيـــك جيــــكِ جوجه گنجشكان
صفى از ارِّه برقيهاى بى احساس، مى غرَّند...

قفس حاليست كه سخت است بيرون آمدن از آن
قفس ديوار نه. زنجير نه. كابوسِ ويرانيست
نگاهى تازه ويران مى كند بغضِ اسارت را
علاجِ جامه ى پوسيده ى اندوه،



عريانيست...

آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 173 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41