باور گلگون

ساخت وبلاگ


کاش می‌شد دل خوش را بخریم
دور آن کاغذ رنگی بکشیم
درِ فولادیِ تنهاییِ هم را بزنیم
بسته‌ای خنده‌ی بی‌واسطه کادو ببریم

کاش آغوش امید
رو به دلهای غم‌آلوده‌یمان بسته نبود
از لگدمال شدن قلب زمین
اينچنين خسته نبود
چشمه‌ای بود ای کاش
که به نوشیدنش از وادیِ حسرت برهیم
کاش می‌شد که به هم
جای گل، باور گلگون بدهیم

کاش می شد که برقصیم رها
روی امواج درخشنده‌ی عشق
زندگی را بدهیم
دستِ جادوی نوازنده‌ی عشق

کاش خورشید نوازش می‌کرد
تنِ اذهان کتک خورده‌ی شب را در صبح
متولد می‌شد
شهر دلمرده در آغوش تپیدن، هر صبح

مى‌شد آن‌گاه شکفت
زیر رگبار غزلهای سپید
گوشِ سنگین نفس را پر کرد
گاهِ لغزیدن شبنم
به تنِ خوابِ سحرگاهیِ بید

می‌شد از این سرِ ویرانه‌ی حسرتها را
تا لب کنگره‌ی قصر غنا
ریسه‌ی روشن رنگینی بست
بند بیتابی و دلتنگی را
می‌شد آن‌گاه گسست

در کتاب نویی از خلقتمان
باز‌گو می‌شد کاش
قصه از "نيست" به "هست"...‌

 

آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 16:27